مکتب العقیله

پیوندهای روزانه

۱۳۸ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

شهید خلیلی


وقتی ضارب علی رو با چاقو زد ما پیکر غرق خونش رو به کنار کشیدیم،پیرمردی آمد و گفت :خوب شد ،همین رو می خواستی ؟به تو چه ربطی داشت ؟چرا دخالت کردی ؟علی با صدای ضعیفی گفت :حاج آقا فکر کردم دخترشماست ،من از ناموس شما دفاع کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۴:۰۷
مکتب العقیله

شهید بهشتی


شده بود کار هر روز سید.از اون چهار راه می رفت.فقط بخاطر اون نوجوون.نوجونی که هر روز ،روزنامه مجاهدین خلق رو می گرفت دستش و بلند می گفت :(خیانت های بهشتی !خیانت های بهشتی!) و بهشتی می گفت :چه نوجوان با همتی !چقدر در مسیر خود جدی است !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۱
مکتب العقیله

شهیده طیبه واعظی


صاحب خانه اش گفته بود :طیبه که به خانه ما آمد ،ما سرمان برهنه بود ،بی حجاب بودیم.این قدر پند و نصیحت کرد و از قرآن و دعا گفت که ما دیگر یک تار موی مان را نگذاشتیم پیدا شود 

به ساواک که گرفته بودش و دستبند زده بود به دستهایش ،گفته بود:مرا بکشید ولی چادرم را برندارید"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۴۵
مکتب العقیله

شهید جهان آرا


و تو ای امامم! ای که به اندازه تمام قرنها، سختیها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان.

ولی ای امام،کیست که این همه رنج ها و درد های تو را درک کند ؟!کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت،خیانتی به تاریخ انسانیت ...می باشد ؟

ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم. چه کسانی درد تو را به جان می خرند ؟!جوان با ایمان،که هستی و زندگی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل  اسلامی فدا می کند.

بله ای امام !درد تو را جوانان درک می کنند،اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تورا دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۳۰
مکتب العقیله

شهید برونسی


یک بار داشتیم مهمات بار میزدیم،وسط کار چشمم به یک خانم افتاد .با چادری مشکی!پا به پای ما کار میکرد و.مهمات میگذاشت توی جعبه.تعجب کردم و تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم بقیه بچه ها اصلا حواس شان به او نیست.انگار نمیدیدنش.رفتم جلو و خیلی بااحتیاط گفتم :(خانم!جایی که ما مردها هستیم،شما نباید زحمت بکشید).به تمام قد ایستاد.فرمود:(مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟).یاد امام حسین مرا از خود بی خود کرد.خانم فرمود:(هرکسی یاور ما باشد،ما هم یاری اش میکنیم.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۲۵
مکتب العقیله

شهید برونسی


یک گلوله خورده بود توی بازوش و به بیمارستانی در یزد منتقل شد.او فقط می خواست تا عملیات شروع نشده به منطقه برود .اما دکتر ها اجازه نمیدادند.متوسل شده بود به اهل بیت.مثل باران اشک می ریخت.خواست که گشایشی در کارش بدهند.درحال گریه خوابش برده بود،که حضرت عباس (ع) می آیند دست می برند طرف بازوی او.چیزی بیرون می آورند و می فرمایند:"بلند شو،دستت خوب شده"به دکتر گفت خوب شدم اما دکتر باور نمی کرد و گفت عکس بگیریم.برونسی به او گفت به شرط این که به کسی چیزی نگویی.وقتی عکس گرفتند،هیچ اثری از گلوله نبود و دکتر ها با گریه اورا بدرقه کردند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۱۸
مکتب العقیله

شهید متوسلیان



ای بسیجی هر وقت پرچم محمد رسول الله (ص) را بر قله دنیا نصب ڪردی استراحت ڪن...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۶
مکتب العقیله

شهید برونسی


بالاخره صحبت تقسیم ملک ها قطعی  شد. یک روز  چند نفر از طرف دولت آمدند روستا.خانه ها را یک به یک می رفتند و مرد ها را میخواستند.توی اون اوضاع یک دفعه سرو کله عبدالحسین پیدا شد.گفت اگه اینا اومدن بگو من نیستم.به پرخاش گفتم:همه میخوان ملک بگیرن. شما قایم میشی؟جوابم را نداد.رفتم بیرون همان لحظه چند نفر آمدن در خانه را زدن.سریع در را باز کردم،آمده بودن پی او.گفتم :نیست.بالاخره زمین ها را تقسیم کردن پدرش بهش گفت اگه زمین نگیری تا آخر باید رعیت باشی.

آخر سر صاحب همان زمینی که میخواستند به عبدالحسین بدهند آمد .صاحب زمین گفت:من راضیم زمین مال شما باشه.

تو جوابش گفت:شما خودت خبر داری چقدر از اون آب و  ملک ها مال چند تا بچه یتیم بی سر پرست بوده،اینا رو همه باهم قاطی کردن،اگه شما هم راضی باشی،حق یتیم رو نمیشه کاری کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۷ ، ۱۳:۰۵
مکتب العقیله