مکتب العقیله

پیوندهای روزانه

تواضع ...

چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۰۸ ق.ظ

شهید برونسی


*تواضع*


سر ظهر نماز را که خواندیم از مسجد آمدیم بیرون. وسط راه چشمم افتاد به یک تویوتا. داشتند غذا می‌دادند. چند تا بسیجی هم تو صف ایستاده بودند. مابین آنها، چشمم افتاد به آقای برونسی! یک آن خیال کردم اشتباه دیده ام. دقیق تر نگاه کردم. باخودم گفتم: شاید من اشتباه شنیدم که فرمانده گردان شده!

رفتم جلو احوالش را که پرسیدم، گفتم: شما چرا وایستادی تو صف؟ مگه شما...

بقیه حرفم را نتوانستم بگویم؛ خنده از لبهایش رفت. گفت: مگه فرمانده گردان با بقیه ی بسیجی ها چه فرقی میکنه که باید غذا بدون صف بگیره؟!


*خاکهای_نرم_کوشک*

یازهرا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی