حضرت زینب (س) - شهید برونسی (خاک های نرم کوشک)
يكشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۱:۲۵ ب.ظ
یک بار داشتیم مهمات بار میزدیم،وسط کار چشمم به یک خانم افتاد .با چادری مشکی!پا به پای ما کار میکرد و.مهمات میگذاشت توی جعبه.تعجب کردم و تعجبم وقتی بیشتر شد که دیدم بقیه بچه ها اصلا حواس شان به او نیست.انگار نمیدیدنش.رفتم جلو و خیلی بااحتیاط گفتم :(خانم!جایی که ما مردها هستیم،شما نباید زحمت بکشید).به تمام قد ایستاد.فرمود:(مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟).یاد امام حسین مرا از خود بی خود کرد.خانم فرمود:(هرکسی یاور ما باشد،ما هم یاری اش میکنیم.)