ابراهیم در همه حال به دیگران کمک میکرد .آن روز ابراهیم هادی را دیدم که در کوچه راه می رفت.مرتب به آسمان نگاه میکرد و سرش را پایین می انداخت.رفتم جلو و پرسیدم :چیزی شده ؟اول جواب نداد.اما با اصرار من گفت:هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم.اما از امروز صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده.میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد...
شهدا_شرمنده_ایم
امام صادق - علیه السّلام - فرمود: خدای متعال میفرماید: مردم خانواده من هستند، پس محبوبترین آنان نزد من کسانی هستند که با مردم مهربانتر و در راه برآوردن نیازهای آنان کوشاتر باشند.
از در، آمد تو.گفت :"لباسای نظامی من کجاست ؟لباسامو بیارین".رفت توی اتاقش.ولی نماند.راه افتاده بود دور اتاق. شده بود مثل وقتی که تمرین رزم تن به تن می داد.ذوق زده بود.بالاخره صبح شد و رفت .فکر کردیم برمی گردد ،آرام می شود.چه آرام شدنی !تا نقشه ی عملیات را کامل کند،نیرو ها را بفرستد منطقه ،نه خواب داشت نه خوراک .
می گفت "امام فرمودند خودتون رو برسونید کردستان "سر یک هفته، یک هواپیما نیرو جمع کرده بود...
دیروز از هرچه بودگذشتیم.
امروز از هرچه بودیم گذشتیم.
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز.
آنجا دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بو می دهد.
آنجا درب اتاقمان می نوشتیم یا حسین ،فرماندهی از توست.الان می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم.
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.
آزادمان کن تا اسیر نگردیم!
و تو ای امامم! ای که به اندازه تمام قرنها، سختیها و رنج ها کشیدی از دست این نابخردان.
ولی ای امام،کیست که این همه رنج ها و درد های تو را درک کند ؟!کیست که دریابد لحظه ای کوتاهی از این حرکت،خیانتی به تاریخ انسانیت ...می باشد ؟
ای امام! درد تو را، رنج تو را می دانم. چه کسانی درد تو را به جان می خرند ؟!جوان با ایمان،که هستی و زندگی خویش را در راه هدف رسیدن حکومت عدل اسلامی فدا می کند.
بله ای امام !درد تو را جوانان درک می کنند،اینان که از مال دنیا فقط و فقط رهبری تورا دارند و جان خویش را برای هدفت که اسلام است فدا می کنند.