وقتی ضارب علی رو با چاقو زد ما پیکر غرق خونش رو به کنار کشیدیم،پیرمردی آمد و گفت :خوب شد ،همین رو می خواستی ؟به تو چه ربطی داشت ؟چرا دخالت کردی ؟علی با صدای ضعیفی گفت :حاج آقا فکر کردم دخترشماست ،من از ناموس شما دفاع کردم.