مکتب العقیله

پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاک های نرم کوشک» ثبت شده است

شهید برونسی


*اخراجی*


یک جوان را از گردان اخراج کرده بودند و داشتند می بُردند دفتر قضایی. برونسی همراه آنها رفت وگفت: آقا! من این رو میخوام ببرم. گفتند: این به درد شما نمیخوره آقای برونسی. گفت: شما چه کار دارید؟ و او را برد.

همان جوان شد فرمانده گروهان ویژه و مدتی بعد هم شهید شد. یه روز حاجی به فرمانده قبلی اوگفت: شما این جوان ها را نمیشناسین، یک بار نمازش رو نمیخونه، یا یه شوخی میکنه، سریع اخراجش میکنیم. اینهارو باید با زبان بیارین تو راه، اگه قرار باشه کسی برای ما کار کنه همین جوان ها هستن.


عبدالحسین_برونسی

یا_زهرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۰۹:۱۹
مکتب العقیله

شهید برونسی


در_بیچارگی_محض


هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که کار گره خورد.حال و هوای بچه ها حال و هوای دیگری بود.نمیدانم چه شان شده بود، حرف شنوی نداشتند. هر چه برایشان صحبت کردم فایده ای نداشت. چسبیده بودن به زمین.هرکاری کردم راضی شان کنم راه بیفتند،فایده نداشت.

از بچه ها فاصله گرفتم. اسم حضرت صدیقه (س) را از ته دل صدا زدم. زمزمه کردم: خانم، خودتون کمک کنید، من رو راهنمایی کنید تا این بچه ها رو حرکت بدم. وضع ما رو خودت بهتر میدونی. چند لحظه راز و نیاز کردم و اومدم پیش بچه ها. یقین داشتم حضرت تنهایم نمیگذارند، توی آن تاریکی شب و توی آن بیچارگی محض، یک دفعه فکری به ذهنم الهام شد. رو کردم به بچه ها محکم گفتم: دیگه به شما احتیاجی ندارم! هیچ کدومتون رو نمیخوام. فقط یه آرپی چی زن بلند شه با من بیاد. لحظه شماری میکردم یکی بلند شود، یکی از آرپی چی زن ها بلند گفت: من میام. چند لحظه بعد یکی مصمم تر از اون گفت: منم میام. تا به خودم اومدم همه گردان بلند شده بودند.


خاکهای_نرم_کوشک

یازهرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۷ ، ۰۸:۴۱
مکتب العقیله