شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال میکردند.
خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید ، سرش را بالا گرفت و گفت:
ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام میجنگیم.تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد.
خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند:
کجا؟ خلبان شیرودی کجا میرود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده!
شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارن اذان میگن ....